جدول جو
جدول جو

معنی کند و مند - جستجوی لغت در جدول جو

کند و مند
(کَ دُ مَ)
از قبیل توابعند یعنی خراب و ویران و کنده شده. (فرهنگ رشیدی) :
کدام باره که نفکند زنده پیل تو شاه
کنون رسوم دیار است و کندومند اطلال.
عنصری (دیوان چ قریب ص 204).
رجوع به کندمند شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ دُ مَ)
هر چیز خراب و فاسد و معیوب.
- امثال:
هر جا که گند و مند است، مال من دردمند است. (امثال و حکم دهخدا ج 4 ص 1913)
لغت نامه دهخدا
(اَ دُ دَ)
بمعنی تار و مار که زبر و زیر باشد و هم پاشیده و پراکنده باشد. (از هفت قلزم بنقل از یادداشتهای لغت نامه). و رجوع به اندوند شود
لغت نامه دهخدا
(خَ دُ تَ)
ترت مرت. زیر و زبر. تاخت و تاراج. پراکنده. پریشان، بزیان آمده، نقصان رسیده. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) :
از صرصر فنا همه گشتند تار و مار
وز تندباد قهر اجل جمله خند و تند.
شمس فخری
لغت نامه دهخدا
(تَ دُ خَ / تُ دُ خُ)
تار و مار که زیروزبرشده و ازهم پاشیده باشد. (برهان). تار و مار و زیر و زبر و سرنگون و ازهم پاشیده. (ناظم الاطباء). تند و خوند. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(لُ دُ لُ)
غر و غر. رجوع به لندلند و لندیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خند و تند
تصویر خند و تند
تاخت و تاراج، پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تند و خند
تصویر تند و خند
تار و مارزیر و زبراز هم پاشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرد و مرد
تصویر کرد و مرد
پست و فرومایه خرد و نا چیز: (لاغ این چرخ ندیم کرد و مرد آب روی صد هزاران چون تو برد) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گند ومند
تصویر گند ومند
خراب فاسد معیوب: هر جا که گند و مند است مال من دردمند است
فرهنگ لغت هوشیار
خراب شده و فرو ریخته: سمرقند کند مند بدینت کی افگند ک از چاچ ته بهی، همیشه ته خهی، (ابوالینبغی. مسالک الممالک ابن خرداذبه 25)، پریشان و خراب: مادر بسیار فرزندی ولیک خوار داریشان همیشه کند مند. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تند و خند
تصویر تند و خند
((تُ دُ خَ))
تار و مار، از هم پاشیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرد و مرد
تصویر کرد و مرد
((کُ یا کِ یا کَ دُ مُ))
پست و فرومایه، خرد و ناچیز
فرهنگ فارسی معین
آبادان، اکنون از این واژه مفهومی مغایر با معنی ابتدایی
فرهنگ گویش مازندرانی